کاری از مرکز آفرینش های هنری راهیان نور داستان مصور | ابوجعفر (قسمت دوم) برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم/ هنرمند: سرکار خانم طیوب داستان مصور | ابوجعفر (قسمت دوم) کاری از مرکز آفرینش های هنری راهیان نور؛ داستان مصور | ابوجعفر (قسمت اول) برگرفته از کتاب س

کاری از مرکز آفرینش های هنری راهیان نور
داستان مصور | ابوجعفر (قسمت دوم)
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم/ هنرمند: سرکار خانم طیوب
داستان مصور | ابوجعفر (قسمت دوم)
کاری از مرکز آفرینش های هنری راهیان نور؛

داستان مصور | ابوجعفر (قسمت اول)
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم

هنرمند: سرکار خانم طیوب


کتاب سلام بر ابراهیم
ابوجعفر (قسمت دوم)

ابراهیم ناخوداگاه داد زد: می خوای چیکار کنی؟!
گفت: میخوام راحتش کنم.
ابراهیم جواب داد: رفیق، تا وقتی تیراندازی می کردیم او دشمن ما بود، اما حالا که اومدیم بالای سرش، او اسیر ماست!
بعد هم به سمت بیسیم چی عراقی آمد و او را از زمین بلند کرد و روی کولش گذاشت و حرکت کرد.
همه با تعجب به رفتار ابراهیم نگاه می کردیم.
یکی گفت: آقا ابرام، معلومه چی کار می کنی؟!
از اینجا تا مواضع خودی سیزده کیلومتر باید توی کوه راه بریم. ابراهیم هم برگشت و گفت: این بدن قوی رو خدا برای همین روزها گذاشته! بعد به سمت کوه راه افتاد.


ادامه دارد…….

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.